فقط تنهایی

درباره بلاگ
>walpaper-love-fantezy-4.jpg فقط تنهایی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۸ شهریور ۹۵، ۱۴:۳۶ - فاطمه نظری
    مبارک
  • ۲۲ مرداد ۹۵، ۲۰:۲۸ - elahe sodagar
    مبارکه
نویسندگان
پیوندها

۴۷ مطلب توسط «mahdis ^_^» ثبت شده است

۰۱ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۷

شب ها

همه شب بادلم کسی می گفت

سخت اشفته ای زدیدارش

صبحدم باستارگان سپید

می رود می رودنگهدارش

من به بوی تورفت ازدنیا

بی خبرازفریب فرداها

روی مژگان نازکم می ریخت

چشمهای توچون غبارطلا

تنم ازحس دستهای توداغ

گیسویم درتنفس تورها

می شکفتم زعشق ومیگفتم

هرکه داده شده به دلدارش

ننشیند به قصدازارش

برودچشم من به دنبالش

اه اکنون تورفته ای وغروب

سایه می گستراند به سینه راه

نرم نرمک خدای تیره وغم

می نهدپابه معبدنگهم

می نویسد به روی هردیوار

ایه هایی همه سیاه سیاه


۰۱ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۸

دوست دارمت


همواره عاشق ترین میشمارمت

باورنمی کنی چه قدر دوست دارمت

حتی خیال باتوبودن قشنگ است

وقتی که نیستی به خدامی سپارمت

رخصت بوده که درغزلی جاری ات کنم

چون بوسه روی گونه شعرم بکارمت

مفهوم عشق درعطشی پرحرارت است

باران عشق باش که روزی ببارمت

چیزی زخوب بودن توکم نمی شود

بگذارلحظه لحظه به یاد بیارمت

درسفرهای من همه جارنگ وبوی توست

اری همیشه وهمه جادوست دارمت

۲۹ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۱

خیلی سخته...

خیلی سخته بعدازچندسال تازه بفهمی که دوست داشتنش دروغ بوده ولی بازم بهت بگه دوست دارم.

خیلی سخته وقتی که می خوابی طعم واقعی مرگ روبچشی ولی صبح چشماتو باز کنی ببینی بازم نمردی ویه روز دیگه روباید باخاطره هاش شروع کنی.ولی اون دیگه پیشت نیست وپیشت نیست ولی انگار هرلحظه کنارته ولی توپیش اون بودی وهیچ وقت ندیدت این مثله این می مونه که اون تورو گریه بندازه وتواونو بخندونی ولی اون یکی دیگه روخوشحال کنه.

خیلی سخته بهت بگه دوست دارم ولی نمی خوامت میگن بایادش بایدزندگی کنی ولی تاکی خوابشو ببینی میگن ناامیدنشو اخه درد ناامیدی رونکشیدن چون ناامیدی وتنهایی وگریه تنهاهدیه هایی بودن که اون بهت دادولی توتمام زندگیتو بهش دادی.

خیلی سخته بهش دل ببندی ودلتوبشکنه توهم می تونستی دلشو بشکنی واین کارو نکردی چون خیلی دوستش داشتی.

خیلی سخته بزرگترین ارزوت مرگ باشه ولی اون بتونه بایار تازه ازراه رسیدش خیلی راحت زندگی کنه بعد کل ثروتت که عشقت بوده باکاخ ارزوهاتو بک جاخراب کنه اون وقت زیراوار بی مهری وتنهایی ازفقرمحبت ودوست داشتن تااخرعمر بشینی وزارزار گریه کنی.

۲۹ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۶

گناه...

                   گنه کردم گناه بی گناهی          گناه ساختن روی تباهی


                       مراجنگ فلک ازپای دراورد          فلک دریاومن مثل ماهی



۲۸ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۷

پاسخ...

بی توطوفان زده دشت جنونم/صیدافتاده به خونم

توچه سان میگذری غافل ازاندوه درونم؟/بی من ازکوچه گذرکردی ورفتی

بی من ازشهرسفرکردی ورفتی/قطره ای اشک درخشیدب چشمان سیاهم

تاخم کوچه به دنبال تولغزید نگاهم/توندیدی...

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی/چون درخانه ببستم

دگرازپای نشستم/گویازلزله امد

گویاخانه فروریخت سرمن/بی تومن درهمه شهرغریبم

بی توکس نشنودازاین دل بشکسته صدایی/برنخیزد دگرازمرغک پربسته نوایی

توهمه بود ونبودی/توهمه شعروسرودی

چه گریزی زبرمن/که ز کوی ات نگریزم

گربمیرم زغم دل/به توهرگزنستیزم

من ویک لحظه جدایی؟/نتوانم نتوانم...

بی تومن زنده نمانم

دوستان 

ابن شعرجواب خانم همامیر افشار به شعراقای فریدون مشیری 

خیلی قشنگه حیفم اومد براتون ننویسم

۲۵ دی ۹۴ ، ۱۶:۵۶

حذرازعشق ندانم

بی تومهتاب بازازان کوچه گذشتم/همه تن چشم شدم خیره به دنبال توگشتم
شوق دیدارتو لبریزشدازجام وجودم/شدم ان عاشق دیوانه که بودم
درنهانخانه جانم گل یادتو درخشید/باغ صدخاطره خندید
عطرصدخاطره پیچید/یادم امدکه شبی باهم ازآن کوچه گذشتیم
پرگشودیم ودرآن خلوت دلخواسته گشتیم/ساعتی برلب آن جوی نشستیم
توهمه راز جهان ریخته درچشم سیاهت/من هم محوتماشای نگاهت
اسمان صاف وشب ارام/بخت خندان وزمان  رام
خوشه ی ماه فروریخته دراب/همه دل داده به اواز شباهنگ
یادم ایدتوبه من گفتی ازین عشق حذرکن/لحظه ای چندبراین آب نظرکن
آب آیینه عشق گذران است/توکه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت بادگران است/تافراموش کنی چیزی ازاین شهرسفر کن
باتوگفتم:حذراز عشق ندانم/سفرازپیش توهرگز نتوانم
روز اول که دلم به تمنای توپرزد/چون کبوترلب بام تونشستم
توبه من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم/بازگفتم که توصیادی ومن آهوی دشتم
تابه دام تودر افتم همه جاگشتم وگشتم/حذراز عشق ندانم
سفراز پیش توهرگزنتوانم نتوانم/اشکی ازشاخه فروریخت
مرغ شب ناله تلخی زدوبگریخت/اشک درچشم تولرزید
ماه برعشق توخندید/یادم آیددگر ازتو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم/نگسستم ونرمیدم...
رفت درظلمت غم ازشب وشبهای دگرهم/نگرفتی ازعاشق آزرده خبرهم
نکنی دیگراز آن کوچه گذرهم/بی تواما به چه حالی ازآن کوچه گذشتم

                                                                  فریدون مشیری
۲۵ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۸

سلام

سلام،اماعزیزانم،جوابش رانمی خواهم
جوابی خشک وسرد و واژه ای تنها نمی خواهم
سلامی ازسویدای دل وپاسخ ز لبهاتان!
خدارابس کنید اخر،که این سودا نمی خواهم
سلامی همچوصبح اشنایی،ساده وروشن
ولی پاسخ به رنگ تیره ی شب ها،نمی خواهم
نترسید!ازطمع کاران تاجرنیستم،یاران
به جز مهر شما خوبان،درین دنیا نمی خواهم
۲۵ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۸

باتو باشم

دوست دارم باتو باشم،درمیان سبزه زاران

بوسه برجشمت زنم من،صدهزاران،صدهزاران

دوست دارم همچوشبنم روی دامانت نشینم

بوسه بارانت کنم من،روی گلها،زیرباران

دوست دارم گیسوانت راپریشان ترببینم

تاببینم ساعتی خودرا کنار ابشاران

۲۳ دی ۹۴ ، ۱۱:۰۹

نامه ای به خدا

خداجون میشه تو امشب منوتو بغل بگیری؟

بگی اروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری

خداجون میگن توخوبی مثل مادرا میمونی

اگه راست میگن بگوببینم عشق من کجاست میدونی؟

خداجون میشه یک کاری کنی به خاطر من؟

من می خوام که زود بمیرم اخه سخته زنده موندن

من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خداجون توتنها هستی میدونی تنهایی سخته

زنده بودن یامردن من واسه اون فرقی نداره

اون می خواد که من نباشم باشه اشکالی نداره

خداجون می خوام بمیرم تابشم همیشه راحت

ولی عمر اون زیادشه حتی واسه یه ساعت

۲۳ دی ۹۴ ، ۱۱:۰۳

عشق

عشق

         خودش خواهدامد

                                       نمی توان از ان فرارکرد

عشق،

خودش اهسته اهسته می ایدودرگوشه ای ازقلب مهربانت ارام وبی صدا می نشیندوتو متوجه اش نخواهی بودوبعد...

ذره ذره قلبت راپر می کندکم کم مثل ساقه ی گیاه مهردر تمام جانت می پیچدوریشه می دواندبه طوری که بی ان حتی نمی توانی تنفس کنی...عشق یعنی این...