فقط تنهایی

درباره بلاگ
>walpaper-love-fantezy-4.jpg فقط تنهایی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۸ شهریور ۹۵، ۱۴:۳۶ - فاطمه نظری
    مبارک
  • ۲۲ مرداد ۹۵، ۲۰:۲۸ - elahe sodagar
    مبارکه
نویسندگان
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیرمرد» ثبت شده است

۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۲

باتوبهترمی شوم

حال من خوب است اماباتوبهتر می شوم

آخ...تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

باتوحس شعربیشتر درمن گل می کند

یاسم وباران که می باردمعطرمی شوم

درلباس ابی ازمن بیشتردل می بری

اسمان وقتی که می پوشی کبوترمی شوم

آنقدرها مردهستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل میل توست امابی توباورکن که من

درهجوم بادهای سردپرپر می شوم





۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۰

جای پای زندگی

پیر مردی ناتوان و دل غمین

با رخی پر هیبت و موی سپید

بازوانش چون دو چوب نیم سوز

دیدگانش بی فروغ و بی امید

موی ابرویش چو برف کوهسار

قامتش خم گشته بودی چون کمان

صد بهار زندگی را کرده طی

صورتش نیلی ز شلاق زمان

چهره ی پر چین و جسم لاغرش

بس حکایت می نمود از زندگیش

پشتکار و همت مردانه اش

حاصلی از غیرت و مردانگیش

تیشه می زد بر دل سنگین کوه

تا بسازد ساز و برگ زندگی

داده بود از کف توانش را ولی

در ره آزادی و آزادگی

روزی اندر پر تو سوزان مهر

تکیه زد بر سنگ سخت کوهسار

تکیه زد بر بالش سنگین کوه

تا که بیرون سازد از تن رنج کار

کم کمک خوابید آن روشن ضمیر

بادلی پر درد و قلبی نا امید

نور خورشیدش چو ماری اتشین

بی امان و بی ترحم می گزید

تک نفس های خفیف و نارسا

ناگهان قوت گرفت و شد شدید

هر نفس کز سینه می امدبرون

همرهش پیک اجل هم می دوید

شیشه عمر گران قدرش شکست

ناگهان بی حس شد و رنگش پرید

بی نوا خوابید و از غم وارهید

چون که دیگر قاصد مرگش رسید

پیر مرد خسته و فرسوده تن

چون یکی سر گشته و گم کرده ره

شد جدا از کاروان زندگی

با دلی شوریده و عمری تبه

جان به جانان آن زمان  تسلیم کرد

رشته امیدش از هم شد جدا

جسم بی جان و تهی از زندگیش

عاقبت شد طعمه مرغ هوا!