۲۸ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۷
پاسخ...
بی توطوفان زده دشت جنونم/صیدافتاده به خونم
توچه سان میگذری غافل ازاندوه درونم؟/بی من ازکوچه گذرکردی ورفتی
بی من ازشهرسفرکردی ورفتی/قطره ای اشک درخشیدب چشمان سیاهم
تاخم کوچه به دنبال تولغزید نگاهم/توندیدی...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی/چون درخانه ببستم
دگرازپای نشستم/گویازلزله امد
گویاخانه فروریخت سرمن/بی تومن درهمه شهرغریبم
بی توکس نشنودازاین دل بشکسته صدایی/برنخیزد دگرازمرغک پربسته نوایی
توهمه بود ونبودی/توهمه شعروسرودی
چه گریزی زبرمن/که ز کوی ات نگریزم
گربمیرم زغم دل/به توهرگزنستیزم
من ویک لحظه جدایی؟/نتوانم نتوانم...
بی تومن زنده نمانم
دوستان
ابن شعرجواب خانم همامیر افشار به شعراقای فریدون مشیری
خیلی قشنگه حیفم اومد براتون ننویسم