فقط تنهایی

درباره بلاگ
>walpaper-love-fantezy-4.jpg فقط تنهایی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۸ شهریور ۹۵، ۱۴:۳۶ - فاطمه نظری
    مبارک
  • ۲۲ مرداد ۹۵، ۲۰:۲۸ - elahe sodagar
    مبارکه
نویسندگان
پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب» ثبت شده است

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۴۴

ان همه دیدار

دیگر آن عهد قدیم آن همه دیدار گذشت

دیگر آن شب همه شب دیده بیدار گذشت

دیگر آن عاشق شیدا که دلش پیش تو بود

از تو و عشق محال تو به ناچار گذشت

دیگر آنمرغک پربسته و دل خسته ی تو

پرکشید از قفس و از گل و گلزار گذشت

نه هوای تو به سر ماند و نه سودای دگر

زانکه ایام جوانی دگر ای یار گذشت

تو زلیخا شدی آن روز که در کشور عشق

ی.سف بی گنهی از سر بازار گذشت

ای تو در خاطر من مانده دگر بار امشب

نقش زیبای تو از پرده ی پندار گذشت

گر چه آن قدر به هجران تو خو کرده دلم

که زمانی است دگر لذت دیدار گذشت

دیگر ای دوست به خود زحمت دیدار مده

کار این دل شده عاشق دگر از کار گذشت

دوش در خاطر من بودی و من خوش که عجب

ماه نو باز درخشید و شب تار گذشت

مرده بودم من وناگه به تنم جان آمد

بی گمتن بوی تو از بستر بیمار گذشت

تا بچیند گلی از گلشن عشق تو مگر

بادل پاک از نوک صد خار گذشت

۰۱ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۷

شب ها

همه شب بادلم کسی می گفت

سخت اشفته ای زدیدارش

صبحدم باستارگان سپید

می رود می رودنگهدارش

من به بوی تورفت ازدنیا

بی خبرازفریب فرداها

روی مژگان نازکم می ریخت

چشمهای توچون غبارطلا

تنم ازحس دستهای توداغ

گیسویم درتنفس تورها

می شکفتم زعشق ومیگفتم

هرکه داده شده به دلدارش

ننشیند به قصدازارش

برودچشم من به دنبالش

اه اکنون تورفته ای وغروب

سایه می گستراند به سینه راه

نرم نرمک خدای تیره وغم

می نهدپابه معبدنگهم

می نویسد به روی هردیوار

ایه هایی همه سیاه سیاه


۲۵ دی ۹۴ ، ۱۶:۵۶

حذرازعشق ندانم

بی تومهتاب بازازان کوچه گذشتم/همه تن چشم شدم خیره به دنبال توگشتم
شوق دیدارتو لبریزشدازجام وجودم/شدم ان عاشق دیوانه که بودم
درنهانخانه جانم گل یادتو درخشید/باغ صدخاطره خندید
عطرصدخاطره پیچید/یادم امدکه شبی باهم ازآن کوچه گذشتیم
پرگشودیم ودرآن خلوت دلخواسته گشتیم/ساعتی برلب آن جوی نشستیم
توهمه راز جهان ریخته درچشم سیاهت/من هم محوتماشای نگاهت
اسمان صاف وشب ارام/بخت خندان وزمان  رام
خوشه ی ماه فروریخته دراب/همه دل داده به اواز شباهنگ
یادم ایدتوبه من گفتی ازین عشق حذرکن/لحظه ای چندبراین آب نظرکن
آب آیینه عشق گذران است/توکه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت بادگران است/تافراموش کنی چیزی ازاین شهرسفر کن
باتوگفتم:حذراز عشق ندانم/سفرازپیش توهرگز نتوانم
روز اول که دلم به تمنای توپرزد/چون کبوترلب بام تونشستم
توبه من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم/بازگفتم که توصیادی ومن آهوی دشتم
تابه دام تودر افتم همه جاگشتم وگشتم/حذراز عشق ندانم
سفراز پیش توهرگزنتوانم نتوانم/اشکی ازشاخه فروریخت
مرغ شب ناله تلخی زدوبگریخت/اشک درچشم تولرزید
ماه برعشق توخندید/یادم آیددگر ازتو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم/نگسستم ونرمیدم...
رفت درظلمت غم ازشب وشبهای دگرهم/نگرفتی ازعاشق آزرده خبرهم
نکنی دیگراز آن کوچه گذرهم/بی تواما به چه حالی ازآن کوچه گذشتم

                                                                  فریدون مشیری
۱۷ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۰

محراب مزار...

ز دستم رفتی ورفتم من از دست!

دلم چون شاخه ای خشکیده بشکست

برو ای نازنین اما،مپندار،

جدا ازتو درین،سینه،دلی هست

به محراب مزارت،هرشبانگاه؛

منم ان عاشق شیدای بد مست.


_______

شبهنگام بود وپشت دیوار دلم،

                                غریب بودم!

دلم به حال خودم سوخت

دلم به حال خودم سوخت،ان زمان که می دیدم

جنازه ام به سر پیچ کوچه،حیران بود!

دلم به حال خودم سوخت.